- عکس افکندن(کَ دَ)
پرتو افکندن:
چو گلبن از بر آتش نهاده عکس افکند
به شاخ او بر دراج شد ابستاخوان.
خسروانی.
تابوت او چه عکس فکندست بر شما
کز اشک رخ چو تختۀ او غرق زیورید.
خاقانی
چو گلبن از بر آتش نهاده عکس افکند
به شاخ او بر دراج شد ابستاخوان.
خسروانی.
تابوت او چه عکس فکندست بر شما
کز اشک رخ چو تختۀ او غرق زیورید.
خاقانی
